هاشول واشولی

سوکس

دیدن یه سوسک توی اتاق خواب درواقع مسئله خاصی نیست
مسئله خاص از اونجا شروع میشه که : سوسکه ناپدید میشه... !!

[ پنج شنبه 9 آذر 1398برچسب:, ] [ 11:12 ] [ مائده ] [ ]


داستان***طناب***

 

داستان درباره ی یک کوهنورد است که می خواست از بلندترین کوه ها بالا برود.اوپس از سال ها اماده سازی ماجراجویی خود را اغاز کرد.

ولی از انجا که افتخار کار را فقط برای خود می خواست تصمیم گرفت به تنهایی از کوه بالا برود.شب ،بلندی های کوه را در برگرفته
بود و مرد هیچ چیز را نمی دید. همه چیز سیاه بود اصلا دید نداشت ابر روی ماه و ستاره ها را پوشانده بود

همان طور که از کوه بالا می رفت پایش لیز خورد.در حالا که به سرعت سقوط می کرداز کوه پرت شد.در حال سقوط فقط لکه های سیاهی مقابل
چشمانش می دیدو احساس وحشتناک مکیده شدن به وسیله ی قوه جاذبه او را در خود می گرفت.

همچنان سقوط می کرد ، در ان لحظات تمام رویداد های خوب و بد زندگییش به یادش امد.اکنون فکر می کرد مرگ چقدر به وی نزدیک است.
ناگهان احساس کرد طناب دور کمرش محکم شدودر میان اسمان و زمین معلق ماند.در این لحظه سکون چاره ای برایش نماند جز انکه فریاد بزند

خدایا کمکم کن

ناگهان صدای پرطنینی از اسمان شنیده شد:
چه می خواهی.
-ای خدا نجاتم بده
واقعا باور داری که می توانم نجاتت دهم
-البته که باور دارم
اگر باور داری طنابی که به دور کمرت بسته است پاره کن

یک لحظه سکوت....ومرد تصمیم گرفت با تمام نیرو طناب را بچسبد.
گروه نجات می گویند که روز بعد یک کوهنورد یخ زده را مرده پیدا کردند.بدنش از طناب اویزان بود وبادستهایش محکم طناب را گرفته بود در حالی که او فقط یک متر از زمین فاصله داشت
[ پنج شنبه 9 آذر 1398برچسب:, ] [ 11:9 ] [ مائده ] [ ]


عروسک

چند روز به کریسمس مانده بود که به یک مغازه رفتم تا برای نوه ی کوچکم عروسک بخرم. همان جا بود که پسرکی را دیدم که یک عروسک در بغل گرفت و به خانمی که همراهش بود گفت: “عمه جان…” اما زن با بی حوصلگی جواب داد: “جیمی، من که گفتم پولمان نمی رسد!”
زن این را گفت و سپس به
قسمت دیگر فروشگاه رفت. به ارامی از پسرک پرسیدم: “عروسک را برای کی می خواهی بخری؟” با بغض گفت: “برای خواهرم، ولی می خوام بدم به مادرم تا او این کادو را برای خواهرم ببرد.” پرسیدم: “مگر خواهرت کجاست؟” پسرک جواب داد خواهرم رفته پیش خدا، پدرم میگه مامان هم قراره بزودی بره پیش خدا”

 

چند روز به کریسمس مانده بود که به یک مغازه رفتم تا برای نوه ی کوچکم عروسک بخرم. همان جا بود که پسرکی را دیدم که یک عروسک در بغل گرفت و به خانمی که همراهش بود گفت: “عمه جان…” اما زن با بی حوصلگی جواب داد: “جیمی، من که گفتم پولمان نمی رسد!”
زن این را گفت و سپس به
قسمت دیگر فروشگاه رفت. به ارامی از پسرک پرسیدم: “عروسک را برای کی می خواهی بخری؟” با بغض گفت: “برای خواهرم، ولی می خوام بدم به مادرم تا او این کادو را برای خواهرم ببرد.” پرسیدم: “مگر خواهرت کجاست؟” پسرک جواب داد خواهرم رفته پیش خدا، پدرم میگه مامان هم قراره بزودی بره پیش خدا”
پسر ادامه داد: “من به پدرم گفتم که از مامان بخواهد که تا برگشتنم از فروشگاه منتظر بماند. “بعد عکس خودش را به من نشان داد و گفت: “این عکسم را هم به مامان می دهم تا آنجا فراموشم نکند، من مامان را خیلی دوست دارم ولی پدرم می گوید که خواهرم آنجا تنهاست و غصه می خورد.”
پسر سرش را پایین انداخت و دوباره موهای عروسک را نوازش کرد. طوری که پسر متوجه نشود، دست به جیبم بردم و یک مشت
اسکناس بیرون آوردم. از او پرسیدم: “می خواهی یک بار دیگر پولهایت را بشماریم، شاید کافی باشد!” او با بی میلی پولهایش را به من داد و گفت: “فکر نمی کنم چند بار عمه آنها را شمرد ولی هنوز خیلی کم است ”
من شروع به شمردن پولهایش کردم. بعد به او گفتم: “این پولها که خیلی زیاد است،حتما می توانی عروسک را بخری!”
پسر با شادی گفت: “آه خدایا متشکرم که دعای مرا شنیدی!”
بعد رو به من کرد وگفت: “من دلم می
خواهد که برای مادرم هم یک گل رز سفید بخرم، چون مامان گل رز خیلی دوست دارد، آیا با این پول که خدا برایم فرستاده می توانم گل هم بخرم؟”
اشک از چشمانم سرازیر شد، بدون اینکه به او نگاه کنم، گفتم:” بله عزیزم، می توانی هر چقدر که دوست داری برای مادرت گل بخری.”
چند دقیقه بعد عمه اش بر گشت و من زود از پسر دور شدم و در شلوغی جمعیت خودم را پنهان کردم.
فکر آن پسر حتی یک
لحظه هم از ذهنم دور نمی شد؛ ناگهان یاد خبری افتادم که هفته ی پیش در روزنامه خوانده بودم: “کامیونی با یک مادر و دختر تصادف کرد دختر در جا کشته شده و حال مادر او هم بسیار وخیم است.”
فردای آن روز به بیمارستان رفتم تا خبری به دست آورم. پرستار بخش خبر نا گواری به من داد: “زن جوان دیشب از دنیا رفت.”
اصلانمی دانستم آیا این حادثه به پسر
مربوط می شود یا نه، حس عجیبی داشتم. بی هیچ دلیلی به کلیسا رفتم. در مجلس ترحیم کلیسا، تابوتی گذاشته بودند که رویش یک عروسک، یک شاخه گل رز سفید و یک عکس بود.


 

[ پنج شنبه 9 آذر 1398برچسب:, ] [ 11:9 ] [ مائده ] [ ]


یک پسر خوب چه شکلیه

يک پسر خوب امضاء گواهي نامه اش خشک نشده به رانندگي خانمها گير نميدهد .

يک پسر خوب زماني که يک دختر خانم راننده ميبيند ذوق زده نشده وخود شیرینی بازی در نمی آورد.

يک پسر خوب به محض ديدن يک دختر خانم متين با شلوار برمودا و مانتو تنگ کوتاه و شال باز دهانش به مانند آبشار و چشمانش همانند چشمان وزغ نميشود .

يک پسر خوب دکمه هاي پیراهنش را از يک متر زير ناف تا زير چانه کاملا بسته و با سنجاق قفلي محکم ميکند .

يک پسر خوب روزي ۳بارهوس بردن نذري به دم در خانه همسايه که تصادفا دختر دم بخت دارند را نميکند .

يک پسر خوب به جاي اينکه پول خود را در باشگاه بيليارد و گيم نت و غيره دور بريزد بهتر است حساب آتيه جوانان بانک مسکن باز کند و به فکر ۱۰۰ سالگي خود باشد.

يک پسر خوب اگر زبانم لال از افيون اينترنت استعمال و خدايي نکرده وب لاگ نويس شد بر حسب اتفاق از هر ۱۰ کامنت او ۹ عددش متعلق به دختران نيست .

يک پسر خوب اسم شرکت در جشن تولد هايي که مشکوک به وجود جنس مونث هستند را نمي آورد.

يک پسر خوب تا قبل از ازدواج ۵۰ بار عاشق نشده و هر دفعه ادعاي وحدت در عشق نميکند .

يک پسر خوب در صورتي که با نامزد خود بيرون رفت و کسي به خانم متلک گفت فورا با پليس ۱۱۰ تماس حاصل مي کند.

يک پسر خوب هر صدايي از قبيل قار و قور شکم اهل خانه را با صداي تلفن اشتباه نگرفته و ۶ متر به بالا نميپرد .

يک پسر خوب هيچ گاه بوي عطر مشکوک از قبيل عطریات زنانه نميدهد .

يک پسر خوب براي بيرون رفتن از خانه ۳ ساعت جلوي آئينه نايستاده و موهای خود را سیخ سیخی نمیکند .

يک پسر خوب بجاي سوار شدن به خط واحد پشت سر آن ميدود تا هم بدنش سالم بماند و هم صرفه جويي اقتصادي کرده باشد .

يک پسر خوب تنها جوکهايي را بيان ميکند که مورد تائيد وزارت ارشاد اسلامي٬وزارت بهداشت٬ وزارت مبارزه با تبعيضات استاني و ... باشد .

يک پسر خوب در مهماني هاي خانوادگي نوشدني هاي غير مجاز از قبيل ماءالشعير را تنها با رضايت نامه رسمي و کتبي پدر محترم استعمال ميکند .

يک پسر خوب تنها براي رضاي خدا و کاهش بار سنگين ترافيک و حمل و نقل درون شهري و برون شهري هر کجا که دختر خانم يا خانمي را در رده سني ۱۸ تا ۲۸ سال ديد سوار کرده و به مقصد مي رساند(تاکید میکنم فقط برای رضای خدا این کار را میکند).

یک پسر خوب بجای مصرف قرص اکس ، استامینافون مصرف میکند تا به تعادل برسد نه اینکه تعادلش را از دست بدهد.
 
[ پنج شنبه 9 آذر 1398برچسب:, ] [ 11:8 ] [ مائده ] [ ]


از شركت فرش مزاحمتون ميشم
اجازه ميدين دلم و فرش زير پاتون كنم :wink:

[ پنج شنبه 9 آذر 1398برچسب:, ] [ 10:59 ] [ مائده ] [ ]


ارزش داشته هامون را بدونیم

ﻣﺮﺩ ﻣﺴﻨﯽ ﺑﻪ ﻫﻤﺮﺍﻩ ﭘﺴﺮ25ﺳﺎﻟﻪ ﺍﺵ ﺩﺭ ﻗﻄﺎﺭ ﻧﺸﺴﺘﻪ ﺑﻮﺩﻧﺪ.ﺩﺭ ﺣﺎﻟﯽ ﮐﻪ ﻣﺴﺎﻓﺮﺍﻥ ﺩﺭ ﺻﻨﺪﻟﯽ ﻫﺎﯼ ﺧﻮﺩ ﻧﺸﺴﺘﻪ ﺑﻮﺩﻧﺪ،ﻗﻄﺎﺭ ﺷﺮﻭﻉ ﺑﻪ ﺣﺮﮐﺖ ﮐﺮﺩ.ﺑﻪ ﻣﺤﺾ ﺷﺮﻭﻉ ﺣﺮﮐﺖ ﻗﻄﺎﺭ ﭘﺴﺮ25ﺳﺎﻟﻪ ﮐﻪ ﺩﺭ ﮐﻨﺎﺭ ﭘﻨﺠﺮﻩ ﻧﺸﺴﺘﻪ ﺑﻮﺩ ﭘﺮ ﺍﺯ ﺷﻮﺭ ﻭ ﻫﯿﺠﺎﻥ ﺷﺪ.ﺩﺳﺘﺶ ﺭﺍ ﺍﺯ ﭘﻨﺠﺮﻩ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﺑﺮﺩ ﻭ ﺩﺭ ﺣﺎﻟﯽ ﮐﻪ ﻫﻮﺍﯼ ﺩﺭ ﺣﺎﻝ ﺣﺮﮐﺖ ﺭﺍ ﺑﺎ ﻟﺬﺕ ﻟﻤﺲ ﻣﯽ ﮐﺮﺩ،ﻓﺮﯾﺎﺩ ﺯﺩ:ﭘﺪﺭ ﻧﮕﺎﻩ ﮐﻦ ﺩﺭﺧﺖ ﻫﺎ ﺣﺮﮐﺖ ﻣﯽ ﮐﻨﻨﺪ. ﻣﺮﺩ ﻣﺴﻦ ﺑﺎ ﻟﺒﺨﻨﺪﯼ ﻫﯿﺠﺎﻥ ﭘﺴﺮﺵ ﺭﺍ ﺗﺤﺴﯿﻦ ﮐﺮﺩ. ﮐﻨﺎﺭ ﻣﺮﺩ ﺟﻮﺍﻥ ﺯﻭﺝ ﺟﻮﺍﻧﯽ ﻧﺸﺴﺘﻪ ﺑﻮﺩﻧﺪ ﮐﻪ ﺣﺮﻑ ﻫﺎﯼ ﭘﺪﺭ ﻭ ﭘﺴﺮ ﺭﺍ ﻣﯽ ﺷﻨﯿﺪﻧﺪ ﻭ ﺍﺯ ﭘﺴﺮ ﺟﻮﺍﻥ ﮐﻪ ﻣﺎﻧﻨﺪ ﯾﮏ ﮐﻮﺩﮎ5ﺳﺎﻟﻪ ﺭﻓﺘﺎﺭ ﻣﯽ ﮐﺮﺩ،ﻣﺘﻌﺠﺐ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩﻧﺪ.ﻧﺎﮔﻬﺎﻥ ﺟﻮﺍﻥ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﺑﺎ ﻫﯿﺠﺎﻥ ﻓﺮﯾﺎﺩ ﺯﺩ: ﭘﺪﺭ ﻧﮕﺎﻩ ﮐﻦ،ﺭﻭﺩﺧﺎﻧﻪ،ﺣﯿﻮﺍﻧﺎﺕ ﻭ ﺍﺑﺮﻫﺎ ﺑﺎ ﻗﻄﺎﺭ ﺣﺮﮐﺖ ﻣﯽ ﮐﻨﻨﺪ. ﺯﻭﺝ ﺟﻮﺍﻥ ﭘﺴﺮ ﺭﺍ ﺑﺎ ﺩﻟﺴﻮﺯﯼ ﻧﮕﺎﻩ ﻣﯽ ﮐﺮﺩﻧﺪ.ﺑﺎﺭﺍﻥ ﺷﺮﻭﻉ ﺷﺪ. ﭼﻨﺪ ﻗﻄﺮﻩ ﺑﺎﺭﺍﻥ ﺭﻭﯼ ﺩﺳﺖ ﭘﺴﺮ ﺟﻮﺍﻥ ﭼﮑﯿﺪ ﻭ ﺑﺎ ﻟﺬﺕ ﺁﻥ ﺭﺍ ﻟﻤﺲ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﻓﺮﯾﺎﺩ ﺯﺩ:ﭘﺪﺭ ﻧﮕﺎﻩ ﮐﻦ.ﺑﺎﺭﺍﻥ ﻣﯽ ﺑﺎﺭﺩ.ﺁﺏ ﺭﻭﯼ ﺩﺳﺖ ﻣﻦ ﭼﮑﯿﺪ. ﺯﻭﺝ ﺟﻮﺍﻥ ﺩﯾﮕﺮ ﻃﺎﻗﺖ ﻧﯿﺎﻭﺭﺩﻧﺪ ﻭ ﺍﺯ ﻣﺮﺩ ﻣﺴﻦ ﭘﺮﺳﯿﺪﻧﺪ:ﭼﺮﺍ ﺷﻤﺎ ﺑﺮﺍﯼ ﻣﺪﺍﻭﺍﯼ ﭘﺴﺮﺗﺎﻥ ﺑﻪ ﭘﺰﺷﮏ ﻣﺮﺍﺟﻌﻪ ﻧﻤﯽ ﮐﻨﯿﺪ؟ ﻣﺮﺩ ﻣﺴﻦ ﮔﻔﺖ:ﻣﺎ ﻫﻤﯿﻦ ﺍﻻﻥ ﺍﺯ ﺑﯿﻤﺎﺭﺳﺘﺎﻥ ﺑﺮ ﻣﯽ ﮔﺮﺩﯾﻢ.ﺍﻣﺮﻭﺯ ﭘﺴﺮﻡ ﺑﺮﺍﯼ ﺍﻭﻟﯿﻦ ﺑﺎﺭ ﺩﺭ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻣﯽ ﺗﻮﺍﻧﺪ ﺑﺒﯿﻨﺪ...
[ چهار شنبه 8 آذر 1398برچسب:, ] [ 18:45 ] [ مائده ] [ ]


ارزش عشق


دختری بود نابینا که از خودش تنفر داشت

نه فقط از خود ، بلکه از تمام دنیا تنفر داشت اما یکنفر را دوست داشت

دلداده اش را “  با او چنین گفته بود :

« اگر روزی قادر به دیدن باشم حتی اگر فقط برای

یک لحظه بتوانم دنیا را ببینم عروس تو و رویاهای تو خواهم شد »

و چنین شد که آمد آن روزی که یک نفر پیدا شد

که حاضر شود چشمهای خودش را به دختر نابینا بدهد

و دختر آسمان را دید و زمین را ، رودخانه ها و درختها را

آدمیان و پرنده ها را و نفرت از روانش رخت بر بست

دلداده به دیدنش آمد و یاد آورد وعده دیرینش شد :

« بیا و با من عروسی کن ببین که سالهای سال منتظرت مانده ام »

دختر برخود بلرزید و به زمزمه با خود گفت :

« این چه بخت شومی است که مرا رها نمی کند ؟ »

دلداده اش هم نابینا بود

و دختر قاطعانه جواب داد : قادر به همسری با او نیست

دلداده رو به دیگر سو کرد که دختر اشکهایش را نبیند

و در حالی که از او دور می شد گفت

« پس به من قول بده که مواظب چشمانم باشی . . .»

 

 

دوستان خوبم :

هستند کسانی که  فقط به آن اندازه که به شما احتیاج دارند

به شما احترام میگذارند ، و چه سخت است . . .

باخت زندگی ، باخت عشق . . .

به خاطر . . . ؟

[ چهار شنبه 8 آذر 1398برچسب:, ] [ 18:42 ] [ مائده ] [ ]


***یه داستان قشنگ***

دختر:دختر قول بده که هیچ وقت هیچ دتری بیش تر از من دوست نداشته باشی

پسر:من دوستت دارم ولی نمیتونم یه همچین قولی بدم......

دختر:ینی یکی را بعد از من دوست خواهی داشت؟؟؟؟؟

پسر(درحال خنده):دختری که من بعد از تو دوست خواهم داشت تو را مامان صدا میزنه

به سلامتی همه ی پسرایی که مرامشون تکه....!!!!

 

البته آقاپسرا پررو نشند

[ چهار شنبه 8 آذر 1398برچسب:, ] [ 18:29 ] [ مائده ] [ ]


عاشورا

ماه غم، ماه عزا، ماه محن                       بر تو بادا تسليت ياابن‌الحسن (عج)
در عزاي جد مظلومت حسين                   اشکهايت گشته جاري از دو عين
شال غم افکنده‌اي مولا به دوش               ناله از دل مي‌کشي با صد خروش
چنين گويي تو با صد شور و عين               روز و شب گريم برايت يا حسين (ع)
گر نبودم تا تو را ياري کنم                        آنقدر بهرت عزاداري کنم
اشک چشمم گر شود روزي تمام             خون کنم جاري ز چشمانم مدام
کي فراموشم شود اين خاطرات               کام عطشان تو و آب فرات
کي رود از ياد من شمشيرها                   نيزه‌ها و سنگها و تيرها
چهره‌هاي نيلي و افروخته                      جامه‌ها و خيمه هاي سوخته
تا که ياد آيد مرا از قتله‌گاه                       ناله از دل برکشم با سوز وآه
زين وصيت‌ها همه جان بر لبم                  داغدار عمه خود زينبم

رسیدن این ایام سوگواری را به همه شما دوستای گلم تسلیت میگم

ان شاء الله بتونیم راه این امام بزرگوار را ادامه بدیم 


 
[ سه شنبه 30 آبان 1398برچسب:, ] [ 17:22 ] [ مائده ] [ ]


خدایا تو را عاشق دیدم و غریبانه عاشقت شدم
تو را بخشنده پنداشتم و گنه کار شدم
تو را وفادار دیدم و بی وفایی نمودم ولی هر کجا که رفتم سرشکسته بازگشتم
تو را گرم دیدم و در سردترین لحظات به سراغت آمدم


اما...


تو مرا چه دیدی که همچنان بخشنده و توبه پذیر و مشتاق بنده ات  ماندی؟؟؟

 

[ 1 دی 1391برچسب:, ] [ 19:8 ] [ مائده ] [ ]


به حرفهایی که میخواهی بزنی دقت کن ؛

شاید همین حرفها ، دلی را ناخواسته برنجانند...

و

نسبت به حرفهایی که میشنوی بی دقت باش ، شاید از دهانی شنیده باشی

که قبل از حرف زدن به آن فکر نکرده ...
[ 1 دی 1391برچسب:, ] [ 19:8 ] [ مائده ] [ ]


جملات قصار و عارفانه

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

اگر میخواهی دروغی نشنوی ، اصراری برای شنیدن حقیقت مکن . . .

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

آدم ها مثل عکس ها می مونند: زیاد بزرگشون کنی ، کیفیتشون میاد پایین!

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

کسانی که پشت سرتان حرف می زنند ، دقیقا به همانجا تعلق دارند، پشت سرتان!

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

چارلی چاپلین میگوید:پس از سالها فقر به ثروت و شهرت رسیدم و در کهنسالی اموختم با پول میشود خانه خرید ولی اشیانه نه! رختخواب خرید ولی خواب نه! /ساعت خرید ولی زمان نه! /مقام خرید ولی احترام نه/کتاب خرید ولی دانش نه! ادم میشه خرید ولی دل نه! /اما افسوس دیر فهمیدم!!!!!!

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

وقتی به یکی زیادی تو زندگیت اهمیت بدی ؛ اهمیتتو تو زندگیش از دست میدی … . به همین راحتی …

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

و رابطتون سنگ بندازین تا متوجه عمقش بشین

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

« در عجبم از زنان که از خدای به این بزرگی فقط یک شوهر می خواهند و از شوهر به این درماندگی همه دنیا را!!» شکسپیر 

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

به اندازه ی باورهای هر کسی ؛ با او حرف بزن …. بیشتر که بگویی ، تو را احمق فرض خواهد کرد …!!!

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

اگر موفق شدید به کسی خیانت کنید،آن شخص را احمق فرض نکنید. بلکه بدانید او خیلی بیشتر از انچه لیاقت داشته اید به شما اعتماد کرده است..

* * * * * * * * * * * * * * * * * * *

[ 1 دی 1391برچسب:, ] [ 19:8 ] [ مائده ] [ ]


باران که میبارد همه پرندها به دنبال سر پناهند اماعقاب برای اجتناب از خیس شدن بالاتراز ابرهاپرواز میکند این دیدگاه است که تفاوت را خلق میکند…
[ 1 دی 1391برچسب:, ] [ 19:8 ] [ مائده ] [ ]


علیکم السلام

سلام ملیکم به هم بروبچ خل خوفید

چطورید دوست گلیا خودم

 

چه خبرااااااااااا؟؟؟؟؟؟

 

 

خیلی از دستتون ناراحتم

 

خوب برا این که نظر نمیدید..........

 

اگه ازین به بعد نظر برام نذارید بهتوون آمپول میزنم

 

پس حواستوون را جمع کنید

 

خیلی دوستتون دارم

 

راستی تولد دوست گلم مرضیه را بهش تبریک میگم

 

 

[ 1 دی 1391برچسب:, ] [ 19:8 ] [ مائده ] [ ]


برای گرفتن گواهینامه ایمان ، مطالعه قرآن ضروری است . . .

[ 1 دی 1391برچسب:, ] [ 19:8 ] [ مائده ] [ ]


یه کوچولو اینی را بخونید اطلاعات عمومیتون بالا بره
 
 1. اگر بینی خود را بگیرید، امکان ندارد بتوانید زمزمه کنید.

 

 2. وقتی شیشه می شکند، ترک های آن باسرعت 3000 مایل در ساعت حرکت می کنند.

 

 3. در هر دقیقه حدود 200 نوزاد در جهان متولد می شوند.

 

 4. جلیقه ی ضد گلوله، خروجی اضطراری، برف پاک کن شیشه ی ماشین و پرینتر های لیزری همگی توسط زنان اختراع شده اند.

 

 5. انسان در زمان خواب بیشتر از زمانی که تلویزیون تماشا می کند کالری مصرف می کند.

 

 6. به طور میانگین انسانها بیشتر از اینکه از مرگ بترسند از عنکبوت می ترسند.

 

 7. ناخن های انسان در زمستان سریع تر رشد می کنند.

 

 8. وقتی به کسی که عاشقش هستید نگاه می کنید، مردمک چشمانتان گشاد تر می شود. و قتی به کسی که از او متنفرید هم نگاه می کنید همین اتفاق می افتد.

 

 9. تنها انسان ها در هنگام احساساتی شدن اشک می ریزند. و انسان به طور متوسط 4,200,000 بار در سال پلک می زند.

 

 10. بینایی مردان از زنان بهتر است و می توانند متن های ریز تری را بخوانند. در زنان قدرت شنوایی بهتر است.

 

 11. "محمد" شایع ترین اسم در جهان است.

 

 12. یخ به ههیچ وجه سر نیست. چیزی که باعث می شود بر روی یخ سر بخوریم یک لایه ی نازکی از آب است که در اثر فشار بر روی یخ ایجاد می شود و باعث می شود که سر بخوریم.

 

 13. هر انسانی در جهان با 9میلیون نفر دیگر، روز تولد مشترکی دارد.

 

 14. زنان دو برابر بیشتر از مردان پلک می زنند.

 

 15. تعدادنوزادانی که در طول یک سال در هندوستان متولد می شوند از کل جمعیت استرالیا بیشتر است.

 

[ 1 دی 1391برچسب:, ] [ 19:8 ] [ مائده ] [ ]


مواقع شادی ، ستایش “خدا”

مواقع سخت ، یافتن “خدا”

مواقع آرام ، پرستش “خدا”

مواقع دردناک ، اعتماد به “خدا”

و در تمامی مواقع تشکر از ” خدا ” را فراموش نکن . . .

[ 1 دی 1391برچسب:, ] [ 19:8 ] [ مائده ] [ ]


یافته هایت را با باخته هایت مقایسه کن

 اگر ” خدا ” را یافتی هر چه باختی مهم نیست . . .

[ 1 دی 1391برچسب:, ] [ 19:8 ] [ مائده ] [ ]


عجیب ترین واحدهای پول در دنیا.....

 

واحد پول سنگی

بدون شک پول های جزایر سلیمان عجیب ترین پول دنیا و همچنین سنگین ترین و بزرگترین آن ها نیز هست. این پول به صورت سنگ های بسیار بزرگی است که در میان آن سوراخی وجود دارد. ارزش این پول ها به اندازه های آن است اما به تعبیری دیگر می توان تعداد افرادی که جانشان را به خاطر آن از دست داده اند را نیز به عنوان ارزش پول نام برد. این سنگ ها از دریا استخراج می شوند و در طی درست شدن و همچنین رسیدن آن به جزیره تعدادی آدم کشته می شوند.

پول با آب مقدس

مردم جزیره پالائو پول هایی به ظاهر معمولی دارند. این پول ها که اکثرا به شکل سکه هستند دارای نقشی از حضرت مریم و همچنین نوشته هایی از انجیل اند. البته مهمترین نکته در مورد این پول ها بخش شیشه ای کوچکی است که روی آن قرار دارد. بر روی تمام سکه های این جزیره این شیشه وجود دارد و داخل آن مقداری از آب مقدس قرار دارد. 
 

 

[ 1 دی 1391برچسب:, ] [ 19:8 ] [ مائده ] [ ]


به <@> من تو ><( ( (:> ..........................نفهميدي؟ ميگم به چشم من تو ماهي!!
 

[ پنج شنبه 9 آذر 1391برچسب:, ] [ 11:17 ] [ مائده ] [ ]


هروقت كسي تونست اسم تورو با يخ رو خورشيد
بنويسه بيشتر از من دوست داره

[ پنج شنبه 9 آذر 1391برچسب:, ] [ 11:14 ] [ مائده ] [ ]


برنامه ی روزانه ی پسرا

 ۸ صبح: تو رخت خواب…..

9 صبح: یکم وول میخوره یه لنگه از پاشو از زیر پتو میده بیرون کفش های مارک دارش هنوز پاشه از پارتی دیشب اومده زحمت در آوردنشم نکشیده….

۱۰ صبح: مامان در و باز میکنه میبینه پسرش خوابه(الهی مادر فدات شه بچه ام تا صبح خونه دوستش کارای پایان نامه اش رو میدیده گناه داره صداش نکنم یکم دیگه بخوابه!)(اه اه حالم به هم خورد23)

۱۱ صبح: از جا میپره سمت دستشویی………….(اگه نه که باز خوابه)

 ۱۲ صبح یا ظهر: موبایلشو میبینه ۹۹ تا میس کال ۱۹۹ تا اس ام اس سرش گیج میره سونیا - رزا- سارا-بهناز -نازی-ژیلا- الناز- بیتا و………اقدس و شوکت هم آخریاشن اوه باز زنگ میخوره؟ سایلنت بهترین راه حله!
میشه یه ساعت دیگه هم خوابید!

۱ ظهر: مامان اومد دم در باز خوابه؟ پسر گلم بابک جان بیدار شو مادر لنگه ظهر پاشو ضعف می کنیا! خوشگلم مامانت قوربونه ابروهای شمشیریت بره ….بابک جاااااان عللللللللللللی (پتو رو میکشه)….ا…مامان!! بزار بخوابم پاشو دیگه پرتش میکنه

 ۲ ظهر: ماماااااااااااااان …..ناهار(چه لوس...اییییییییییی23)

 ۳ ظهر: مامااااان جورابام کو؟(پسرا همیشه شلختن051435)

 ۴عصر: مامااااااااااان ….سوییچ؟؟

  ۵ عصر: اولین اتو…(مسافرکشی صلواتی پسرا بیشتر برا ثوابش این عمل انسان دوستانه رو انجام میدن)

 ۶ عصر: به دستور مامان میره دنبال آبجی کوچیکه کلاس زبان البته این کار هم فقط از روی علاقه به خواهر انجام میده نه برای دید زنی چشم ها مثل چراغ پلیس میگرده که کسی از قلم نیوفته البته این کار هم برای نظارت وحس انسان دوستی انجام میده و فقط کافیه یک پسر ۱۰ ساله بیاد بیرون از کلاس خواهر پشت کنکوریشو خفه میکنه که ..آره کلاس مختلطه تو هم این همه کلاس حتما باید بیای اینجا! حالا باشه خونه حسابتو میرسم به لیدا بگو بیاد برسونیمش دیر وقته زشته..(داداش آخه اون که خونه اش ۲ساعت با ما فاصله است….امان از این خواهر ها که درد برادراشونو نمی فهمن نمی دونن برادر جون بیچاره کمک و امداد…)

 ۷ عصر: لیدا خانم شما تشنه تون نیست آبجی؟ تو چی؟ با یه آب زرشک چطورین؟
(زود خودش میخوره دوتا هم میاره میده به خواهرش و لیدا جون سریع راه میوفته یه ترمز شدید که لیدا جان نیازمند به دستمال کاغذی بابک آقا هم که نقشه اش گرفت دستمال حاوی شماره موبایل رو تقدیم میکنه ….)با یه عالمه شرمندگی لیدا که خشکش زده ترجیح میده با مانتوش پاک کنه …

 ۸ غروب: دم خونه لیدا و لحظه فراق ….چه زود دیر می شود….!!!

۹ شب: آقا این خانم برسونین به این آدرس با آژانس خواهرو پیچوند…..

۱۰شب: یه مهمونی کوچیک طرفای کامرانیه حیلی خلوت فقط از دور شبیه تظاهرات میمونه…

۲شب:مادر کجا بودی؟ دلم هزار راه رفت …. چقدر برای پایان نامه ات زحمت میکشی دیگه جون نمونده برات بیا یه لقمه غذا بخور جون بگیری؟ نه مامان خسته ام با لباس تو رختخواب ولو میشه (مادر: الهی مادرت بمیره باز بی غذا خوابید خدا لعنت کنه هر چی دانشگاه بچه های مردم اسیرن برا یه درس هر شب تحقیق!!!)

 

[ پنج شنبه 9 آذر 1391برچسب:, ] [ 11:13 ] [ مائده ] [ ]


عشق از دید آدمای مختلف


عشق از دید حاج اقا:استغفرالله باز از این حرفای بی ناموسی زدین؟

 

(جمله ی عاشقانه:خداوند همه رو به راه راست هدایت کند انشاااله)


عشق از دید یک ریاضیدان:عشق یعنی دوست داشتن بی شمار بدون فرمول!

(جمله ی عاشقانه:اه عزیزم!به اندازه ی سطح زیر منحنی دوستت دارم!)


عشق از دید رحیم گوشت کوب.بقال سر کوچه:والا زمان ما عشق

مشق نبود!ننمون رفت این فاطی اتوماتیک رو واس ما گرفت!

(جمله ی عاشقانه:هوی فاطی!شام چی داریم؟)


عشق از دید دوست دختر:عزیزم تو که عاشقمی پس چرا هزینه ی

 عمل دماغمو نمیدی؟واسه ناهار بریم سورنتو؟نادیا و دوستشن میان!

دوست نادیا واسش یه ماتیز گرفته تو حاضر نیستی واسه من که

اینهمه دوست دارم یه ماکسیما بخری؟!

(جمله ی عاشقانه:عزیزم گوشی سونی میخوام راستی دوستم دارم!)


عشق از دید غلام شوفر:رادیاتور عشق من از برایت جوش امده باور نداری بر امپرم بنگر!

(جمله ی عاشقانه:بابا نوکریم.بووغ...بیببب.بیببب...!)


عشق از دید دخترای ترشیده:شاید این هفته بیاید...شاید...

(جمله ی عاشقانه:یا شابدالعظیم ۱۰۰۰تومن نذرت که بیاد خواستگاریم)



 

[ پنج شنبه 9 آذر 1391برچسب:, ] [ 11:11 ] [ مائده ] [ ]


اوخی

[ پنج شنبه 9 آذر 1391برچسب:, ] [ 11:10 ] [ مائده ] [ ]


این عکسا را ببینی ضرر نمیکنی......

                                      ادامه مطلب

                                          . 

                                                           .

                                                            .

[ 8 آذر 1391برچسب:, ] [ 18:50 ] [ مائده ] [ ]


ووووووووی!!!!!!!!!!!

[ 8 آذر 1391برچسب:, ] [ 18:50 ] [ مائده ] [ ]


آخی بیچاره له شد!!!!!!!!!

[ 8 آذر 1391برچسب:, ] [ 18:50 ] [ مائده ] [ ]


هرچه پیش‌تر می‌روی
               افق دورتر می‌شود

[ 8 آذر 1391برچسب:, ] [ 16:52 ] [ مائده ] [ ]


هرچه پیش‌تر می‌روی
               افق دورتر می‌شود

[ 2 آذر 1391برچسب:, ] [ 10:57 ] [ مائده ] [ ]